میلاد ماهیار
شاعر، نویسنده، کپیرایتر، مدیر خلاقیت و محتوادرباره میلاد ماهیار
گاهی که بادبان احساس، کشتی افکارم را تکان میدهد، چند بیتی روی موجها لنگر میاندازند. متنی گم میشود در جزیره چشمهای تو. گویی صخره انتظارِ تو به قدری بلند است، که کشتی افکارم به گل مینشیند در رمانهای انتظارش! من نویسندهام. یک شاعر که مدح کلمات میگوید. هر کلمه خالق افسانهای است بی نظیر. مخلوق احساس تو! در ثنای کلمات میرقصم. در مفاهیم سادهِ پیچیده، در مرزهایی که با تو به بینهایت میرسند.
در گرداب کلمات به دنبال معنا نگرد، واژه به واژه در چشمهای تو میرقصم. هر خطی که مینویسم نفسی میکشم، لذت بخشتر از نگاه، عمیق مثل خیال. خواندن را زندگی کن. بخوان، بخوان! چند کلمه دیگر، ساحل از دریا جدا میشود. کوه قدم میزند. آسمان زیر پای جنگل میافتد. اگر هم نشد، اشکالی ندارد. مهم تکانهای است، که به آگاهی تو تلنگری بزند. من نویسندهام، شاعری بیسرزمین، لبخند را میشناسم. اشک را میفهمم.
نشانیام را که بپرسی، خانهام در یک قدمی احساس است. در کوچه دیوانگی. همسایه تخیلم. کودکانه بازی میکنم. شبیه لحظهای که در نور متولد شدم، شاید در فصل پنجم منطق. امروز سبدی کلمه دارم. میفروشم. با وزن احساس، به زبان رفع عطش نیاز، به قیمت سیراب شدن ذهن. فردایی نزدیکتر از فاصله دو پلک، شبی که بروم، کتابی روشن میماند. کلمهای میدرخشد، تا شاید تو آن را بخوانی.
میلاد ماهیار